کار برای خود نه خدا: وقتی نیت الهی و رضایت پروردگار اصل نباشد فرد برای تحکیم جایگاه خود در صندلی ریاست یک نهاد کار می کند و همین مسئله جدای از اینکه به کارها آسیب میرساند و آنها را از اقدامات دغدغه محور و جدی دور میکند باعث زایل شدن اجر و ثواب کارها در کارنامه اخروی فرد هم میشود.
محوریت فرد به جای فعل: اگر مدیرمحوری و برجسته سازی مقام مسوول به گونه ای صورت بگیرد که خود اقدام و جوانب آن به قهقرا برود و تمجید از شخص جای کار را بگیرد باید بگوییم وارد عرصه نمایش شدهایم.
محوریت وقایع به جای وظایف: با توجه به اتفاقاتی که هر روز به صدر اخبار می آید، دستور کار برخی مدیران تغییر می کند و سعی می کنند سمت و سوی مصاحبه ها و کنش های خود را به گونه ای بچینند که تنه به تنه ی اتفاقات پربازدید و مهم برای افکار عمومی بزنند.
محوریت خواست مدیر به جای نیاز مردم: در نطق های مدیریتی که در افتتاح و رونمایی طرحها و پروژه های ملی میشنویم ممکن است یک مدیر به اراده و خواست خود، محوریت بدهد گویا چون او خواسته، این اتفاق افتاده و غیر مستقیم می گوید دیگران نمی خواستند. این دوگانه سازی بین مدیران، حاصلی جز بی اعتمادی در میان مردم ندارد. اگر نیاز مردم، محور باشد و مسابقه مدیران در مسیر رفع نیازهای عمومی باشد عملا رضایت همگانی را در پی خواهد داشت.
محاسبهگری به جای کنشگری: چرتکه انداختن که کدام گفتار و رفتار می تواند بازخورد بهتری داشته باشد و رسانه را به عنوان یک مولفه در تصمیم گیری وارد کردن یک اشتباه راهبردی است. «اصالت خوشامد» که رسانه ها و کاربران به اولویت اصلی یک مدیر بدل شود و مأموریتها به محاق رود یکی از ویژگیهای کار نمایشی است.
لذت نفس به جای ذلت نفس: تحویل گرفتن و در میانه ی میدان بودن برای مدیران نمایشی، فضایی فراهم می آورد که ناخودآگاه خود را قاهر مطلق و قدرت مبسوط الید می شمارند؛ توجه بیش از اندازه طلب میکنند و حتی برای جا و اندازه تیتر و عکس روزنامه تماس می گیرند و اعتراض میکنند. این کامجویی رسانه ای به نحوی است که در همایشها و زمانی که چلیک چلیک صدای شاتر دوربینهای عکاسان را میشنوند خود را در بالای ابرها تصور میکنند. همین مسئله باعث فساد مدیران نمایشی میشود چرا که ذلت و حقارت نفس نداشته و بر مرکب احساسات و هوای نفسانی خود تسلط ندارند.
در همین موضوع باید به برکناری و یا ترفیع مدیران روابط عمومی بنا بر انعکاس اخبار مدیران دستگاهها اشاره کرد که یک شیوه معمول است و لزوما ارتباطی با اثربخشی کار رسانهای نیز ندارد. چه بسا اطلاع رسانی بیش از اندازه که اثرگذاری ندارد و حتی جامعه، آنرا پس بزند اما به خاطر رضایت یک مدیر در دستور کار تیم روابط عمومی و اطلاع رسانی قرار میگیرد.
آمارسازی و بزرگ کردن ابعاد یک اتفاق: با توجه به اهمیت آمار در اقناع عمومی، از دیرباز همیشه یکی از راههای همراه کردن جامعه و رپورتاژ رفتن برای مدیران، همین استفاده نادرست از آمار و آمارسازی بوده است.
چهره دوگانه داشتن: محورها و موضوعاتی که در جلسات داخلی و کارشناسی مطرح می شود اگر برخلاف آنچه باشد که در پشت تریبون ها و میکروفون ها برای مردم گفته می شود به نحوی که عملا بزک کردن اقدامات و گرای اشتباه دادن به افکار عمومی باشد یعنی بازیگری برای افکار عمومی شکل گرفته است.
سهیم نکردن دیگران و لوگومحوری: مسوولیت یک مدیر بر یک دستگاه، پیوند ناگزیری میان آقای مدیر و لوگوی سازمان مربوطه برقرار می کند که این مسئله بر خیلی چیزها اثر می گذارد از جمله بر اندازه و جایگاه لوگو در پوسترها و بنرها و چه بسا برنامه هایی که برای همین جاگذاری لوگو تعطیل شده است.
عدم تحمل نقد و مزدورپروری در عرصه رسانه: گوش مدیر نمایشی به تعریف و تمجید عادت کرده است و جواب هر گونه نقدی را با حذف و سرکوب و گاهی نیز با خریدن منتقدان می دهد. خریدن قلم نویسندگان روزنامه و محتوای صفحات شبکه های اجتماعی به یک رسم نادرست اما متأسفانه معمول بدل شده است و همین مسئله در طول سالها به نظام رسانه ای، آسیب جدی وارد کرده است چرا که اصحاب رسانه به صورت ناخودآگاه نسبت به سازمان ها و مدیران، شرطی شده اند که اگر از کار خوب تقدیر شود حتما باید مابإزاء آن واریز شود!
در پایان باید تأکید کنم گرچه از «کار نمایشی» باید پرهیز کرد اما از اهمیت «نمایش کارها» نباید غافل شد. باتلاق کار نمایشی نباید چشمه اطلاع رسانی را خشک کند و باعث تعلل و تعطیل بخش مهم خبری و خبررسانی در دستگاهها شود. رهبر انقلاب هم به درستی فرمودند: «اطّلاعرسانی منافات با اخلاص ندارد. روایت هم داریم که اینکه کسی دوست بدارد که مردم بدانند کار خوبی انجام میدهد، اشکالی ندارد ــ روایت معتبر داریم در این زمینه ــ به مردم باید اطّلاعرسانی کنید. امید مردم و اعتمادشان با این اطّلاعرسانی افزایش پیدا میکند.»
انتهای پبام/یادداشت