جستجو کردن
بستن این جعبه جستجو.
جستجو کردن
بستن این جعبه جستجو.
داستانک

راز تصمیم های خدا

hekmat-khoda (1)

شهسواری به دوستش گفت: بیا به کوهی برویم که خدا آنجا زندگی می کند. می خواهم ثابت کنم که او فقط بلد است به ما دستور بدهد و هیچ کاری برای خلاص کردن ما از زیر بار مشقات نمی کند.
دیگری گفت: موافقم، اما من برای ثابت کردن ایمان می آیم…
وقتی به قله رسیدند، شب شده بود. در تاریکی صدایی شنیدند: سنگ های اطراف تان را بار اسبانتان کنید و آنها را پایین ببرید.
شهسوار اولی گفت: می‌بینی؟ بعد از چنین سعودی از ما میخواهد که بار سنگین تری را حمل کنیم محال است که اطاعت کنم!

دومی دستور خدا را انجام داد. وقتی به دامنه کوه رسید، هنگام طلوع بود و انوار خورشید، سنگ هایی را که شهسوار مومن با خود آورده بود، روشن کرد، آنها خالص ترین الماس ها بودند.

مرشد می گوید: تصمیمات خدا مرموزند، اما همواره به نفع همه ماست.

پایان متن / فرهنگ و هنر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

محدودیت زمانی فراتر رفت. لطفا یک بار دیگر کپچا را کامل کنید.