جستجو کردن
بستن این جعبه جستجو.
جستجو کردن
بستن این جعبه جستجو.

این پویش پرامضاء را بانوان ثبت کردند/ ورود آقایان به واگن بانوان ممنوع!

در ایستگاه مترو «تئاتر شهر»، دختر جوانی کم حجاب در حال بحث کردن با چند نفر است. می‌گوید که اینجا واگن مخصوص بانوان است و نباید آن دو آقا سوار شوند. مرد جوان کلمات خوشایندی استفاده نمی‌کند و بحث بالا می‌گیرد... .
14010902001129_Test_PhotoN

به همین دلیل یکی از بانوان شهروند به امید گشایش و تدبیر در این زمینه، پویشی با عنوان «ممانعت از ورود آقایان به واگن ویژه بانوان در مترو» در سامانه مردمی «فارس من» خبرگزاری فارس ثبت کرده است. این پویش مردمی در دو روز نزدیک به 14 هزار امضاء و تأیید از سوی شهروندان کسب کرده است. شهروندانی که معتقدند نباید «امنیت»، «آرامش» و «آسایش» زنان جامعه با این رفتار، سلب و این حق خوب از آن‌ها گرفته شود.

سه واگن برای بانوان، چهار واگن عمومی

در هر رام قطار مترو یک و نیم واگن ابتدایی و یک و نیم واگن انتهایی یعنی مجموعاً سه واگن از هفت واگن قطار به بانوان اختصاص دارد. الباقی واگن‌ها واگن‌های «عمومی» یا به تعبیر جامعه همان واگن «مختلط» هستند. یعنی هم آقایان هم بانوان امکان استفاده از آن را دارند. اما یک و نیم واگن از هر طرف ابتدا و انتهایی قطار، ویژه بانوان است و آقایان نمی‌توانند از آن استفاده کنند. حتی در ایستگاه‌های مترو و خود قطارها هم علائم مرتبط با این موضوع مشخص و مدت‌هاست که نهادینه شده است. پیش از این هم برخی آقایان گاهی با حضور در این قسمت‌ها مورد انتقاد خانم‌ها قرار می‌گرفتند. حالا اما مدتی است برخی بانوان معتقدند برخی با آگاهی و تعمد و بسیار بیشتر از قبل وارد این واگن‌ها می‌شوند در حالیکه بانوان بسیاری به این موضوع انتقاد دارند. بانوانی که وقتی اعتراض و از حق دفاع می‌کنند معمولاً با این پاسخ اشتباه روبرو می‌شوند که: «اگر قرار نیست ما به این واگن بیاییم پس شما خانم‌ها هم حق ندارید، داخل واگن آقایان سوار شوید.»

این در حالیست که پیگیری‌های ما از روابط عمومی مترو تهران حاکی از این است که اصلاً چیزی به نام واگن آقایان وجود ندارد. یک و نیم واگن ابتدایی قطار از هر طرف ویژه بانوان است و چهار واگن دیگر از مجموع 7 واگن قطار، عمومی. در قطار خط 5 مترو تهران که قدیمی‌ترین خط متروست هم هر رام قطار 9واگن دارد، دو واگن بیشتر از قطارهای بقیه خطوط. طبیعی است که حضور آقایان در شهر و به دنبال آن استفاده از حمل و نقل عمومی بیشتر از بانوان است اما این چیزی را عوض نمی‌کند و به جز یک و نیم واگن ابتدایی از هرطرف قطار، الباقی واگن عمومی یعنی هم برای آقایان هم بانوان است.

مأموران مترو باید بیشتر نظارت کنند

بیشتر بانوانی که مترو وسیله نقلیه محبوبشان برای سفر درون شهری است، از این موضوع یعنی حضور آقایان در واگن بانوان ناراحت‌اند. البته هستند افراد معدودی که به بهانه اتفاقات اخیر جامعه به شهروندان کنشگری که سعی در حفظ و حمایت حقوق شهروندی خود دارند، تندی کنند. آن‌ها معمولاً با رفتارهای هیجانی سعی می‌کنند، بانوان مطالبه گر را منزوی کنند و به حاشیه برانند. این تندی و شیب نسبت به بانوان محجبه کمی بیشتر است چراکه برخی با تلافی جویی و سوءاستفاده سعی می‌کنند این مطالبه شهروندی و اجتماعی را به حاشیه بکشانند، سیاسی جلوه و به اتفاقات تلخ و روز جامعه نسبت دهند. همین سبب شده برخی بانوان هم نظر با بانوان مطالبه‌گر هم سکوت اختیار کنند و متاسفانه عرصه برای سودجویی برخی فراهم شده است.

بااین‌حال بسیاری از بانوان معتقدند در شرایط پیش‌آمده، طبیعی است که عده‌ای برای عادی‌سازی برخی رفتارها دانسته یا ندانسته، نفوذ و دخالت کنند. اینجاست که کارکنان مترو باید از این حق، حمایت و مراقبت کنند. یعنی مأموران فنی و خدماتی مترو که در هر ایستگاه حضور دارند، باید مانع حضور آقایان در واگن بانوان شوند. این تدبیر، از مداخله بیهوده مغرضان و ناآگاهان، سوءاستفاده و خدشه‌دار کردن نظم و امنیت جلوگیری می‌کند. اینجا چند روایت از همین ماجرا که حاصل مشاهده میدانی خبرنگار خبرگزاری فارس در قسمت واگن بانوان قطارهای چند خط مترو است، می‌خوانیم.

***روایت اول

برای آرامش من، حریمم را نشکن!

در ایستگاه مترو «تئاتر شهر»، دختر جوانی با پوشش نه‌چندان کامل در حال بحث کردن با چند نفر است. می‌گوید که اینجا واگن بانوان است و نباید آن دو آقا سوار شوند، مرد جوان کلمات خوشایندی استفاده نمی‌کند و بحث کمی بالا می‌گیرد. در واگن بسته می‌شود. مرد و زن جوان همچنان در حال بحث کردن هستند با این تفاوت که حالا بقیه خانم‌ها هم ناراحت و وارد بحث شده‌اند. از میان جمع، بر خلاف نظر اکثریت یکی از خانم‌ها می‌گوید: «حالا مگه چی کارتان داره یک‌گوشه وایستاده دیگه!» بعد هم خودش را جمع‌وجور و به مرد جوان اشاره می‌کند که برود آنجا روی صندلی بنشیند و او را به تعمد «پسرم» خطاب می‌کند. بحث بالا می‌گیرد و صدای بقیه خانم‌هایی که تا آن لحظه سکوت کرده بودند هم بلند می‌شود. خانمی که نزدیک او نشسته می‌گوید: «خانم چرا فقط خودت را می‌بینی؟ من راضی نیستم مرد نامحرم کنارم بنشیند. این آقا برادر دینی من  وشما هست اما نه پسر ماست نه محرم ما. کسی هم نگفت این بنده خدا کاری به کسی داره، موضوع رعایت حریم و آرامش خانمهاست.» بقیه انگار که از خانمی با موهای مش کرده، ناخن کاشت و ظاهر امروزی انتظار چنین جملاتی نداشته‌اند با تکان دادن سر، تقید و شجاعتش در دفاع از حق را تأیید و تحسین می‌کنند.

مترو جدید افتتاح شده یا واگن بانوان؟!

قطار در پیچ و تاب تاریک و دالانی مترو می‌پیچد و بحث ادامه دارد. دختر جوانی هم اعتراض می‌کند به حرکت آن خانم و می‌گوید: «خانم محترم! اینجا خونه خودتان نیست که هر کاری دلتان خواست انجام بدین، اینجا اسمش جامعه است و اگر قرار باشد هر کی هر کار دلش خواست انجام بده که نمیشه! من صبح زود سر کار میرم واقعاً جمعیت خودمون کم نیست، آقایون هم که سوار واگن ما میشن انقدر خودم را جمع و جور می‌کنم که به هم برخورد نکنیم، بعد از پیاده شدن، حس می‌کنم همه عضله‌هایم گرفته و مثل سنگ شده…»

قطار به ایستگاه بعدی می‌رسد. زنی که روی صندلی نشسته، خیر برمی‌دارد تا با قطع کردن حرف دختر جوان، از خودش دفاع کند اما همین‌که در باز می‌شود، مرد جوان پیاده می‌شود و از در بعدی وارد قسمت آقایان می‌شود؛ کاری که طبق حقوق شهروندی و اجتماعی باید از ابتدا انجام می‌داد. همدلی بانوان باعث شد، مرد جوان به قسمت آقایان برود. خانمی که روی صندلی نشسته اما همچنان به حرف زدن با دختر جوان ادامه می‌دهد و می‌گوید: «شما فکر کن، برادر خودتِ، پدرتِ! ما باید خودمون فکر خودمون را درست کنیم…» دختر جوان برنمی‌تابد و می‌گوید: «چه ربطی داره آخه خانم! من همکار آقا دارم، همسایه آقا دارم و هر روز مثل هر خانم دیگِ توی این جامعه کم یا زیاد با آقایون سروکار دارم حالا بگم همه چون مثل برادر و پدرم هستن هر جور دلشان خواست رفتار کنن. اتفاقاً اون ها باید فکر کنند ما مثل دختر، خواهر و مادر خودشونیم و نهایت احترام و آرامش را برامون قائل بشن. وقتی همه می‌دانند این واگن برای خانم‌هاست چرا سوار میشن؟ مترو که تازه افتتاح نشده این موضوع هم که چیز جدیدی نیست، چرا رعایت نکنند؟»

***روایت دوم

ساعت ویژه و استثنایی خودجوش

ساعت حوالی نه شب است؛ خط سه مترو تهران به سمت آزادگان. خطی که هر شب تعداد زیادی از مردمی که از صبح برای انجام کارهایشان به مرکز و شمال شهر رفته‌اند در حال برگشتن به خانه هستند. غالباً هم چهره‌هایی خسته دارند. بااینکه گاهی صندلی خالی هم پیدا می‌شود اما بعضی برای اینکه احساس راحتی بیشتری داشته باشند و خستگی در کنند، کف زمین می‌نشینند و به دیواره‌های واگن تکیه می‌دهند. توی این خط آن‌هم در این ساعت تعداد زیادی از دست‌فروش‌ها در حال برگشت به خانه هستند. گاهی حتی پیش می‌آید که تعداد دست‌فروش‌ها انقدر زیاد است که خودشان از هم خرید می‌کنند. مردان کارگر به‌خصوص کارگران فصلی و ساختمانی هم این ساعت تعدادشان کم نیست. اینجا اما حضور آقایان در واگن بانوان کمی مسالمت‌آمیزتر از بقیه خطوط و دیگر ساعت‌هاست. مردم مراعات حال مردانی که خستگی یک روز کاری سخت در چهره‌شان پیداست و حتی گاهی هنوز فرصت نکرده‌اند دوده زیر ناخن را بشویند و گردوخاک روی دوش را بتکانند، می‌کنند.

احترام‌های واقعی یک دختر جوان

«نازنین» دختری است که از ایستگاه «میدان جهاد» با او هم‌کلام شده‌ایم، گرافیست جوان و خوش‌ذوقی است و می‌گوید: «چند باری از چندنفرشون اجازه گرفتم و ازشون عکس انداختم اما دیدم بعضیا ازشون عکس می‌گیرن بدون اجازه و همان لحظه میذارن اینستاگرام که لایک و فالوئر بگیرن. هرکدام این‌ها قوم‌وخویش و آبرو دارن، چرا یاد نگرفتیم به حریم هم درست احترام بذاریم.» کف زمین نشسته در حالیکه یک‌تکه مشمع زیرش انداخته تا پافر طوسی‌رنگش، کثیف نشود و می‌گوید: «هر ساعت دیگه‌ای سوار بشن، اولین نفر من خودم انتقاد می‌کنم اما آخر شب فرق داره. اولاً تعداد خانم‌ها انقدر زیاد نیست و خلوت‌ترِ. دوماً اینکه واقعاً دلم میسوزه. خیلی وقت‌ها خودم کف زمین می‌نشینم تا یک صندلی برای یکی‌شون خالی بشه. خداوکیلی هم چون آدم‌های زحمت‌کشی هستن و دنبال یک‌لقمه نون حلال برای زن و بچه‌هاشون، خیلی مراعات می‌کنند و جمع می‌نشینند بااین‌حال آگه خانمی انتقاد داشته باشه، حق می‌دم بهش چون هرچی باشه اینجا واگن بانوانِ و حق با اون.»

***روایت سوم

ساعت همهمه مترو و بادکنک‌های نترک!

«مجید»، جوان دست‌فروشی است که حوله می‌فروشد و وارد واگن بانوان شده. ساعت 5 بعدازظهر و خط تجریش شلوغ است. طولی نمی‌کشد که در ایستگاه «قیطریه» چند مرد جوان دست‌فروش و دو خانم دیگر هم سوار می‌شوند. ازدحام زیاد است. بعضی باهم در حال حرف زدن هستند. چندنفری هند فرزی به گوش دارند و با صدای نسبتاً بلندی در حال گوش دادن موسیقی هستند و ته‌صدای موزیک بیرون هم می‌آید. یکی، دو نفر هم بدون هندزفری و با صدایی نه‌چندان پایین در حال تماشای ویدئو درباره اتفاقات روزهای اخیر هستند. همهمه کمی نیست که ناگهان صدای شَرَق، شَرَق چیزی بلند می‌شود و مردی جوان با صدایی بلند و لحنی خاص برای فروش سفره‌های رنگینی که دارد، تبلیغ می‌کند. خانمی میان‌سال هم با صدایی پرطنین، مسواک‌های زغالی، کودکان و مسواک‌هایی با فرچه قابل تعویض را تبلیغ می‌کند. مرد جوان خوش قامتی، «خواهرا اجازه بدین!» ی می‌گوید، به‌زحمت از بین خانم‌ها رد می‌شود. بعد «خواهرها همه دقت کنین، خواهش می‌کنم کسی نترسِ» را  چند بار تکرار می‌کند و هشدار می‌دهد که برای فروش بادکنک ضدضربه، می‌خواهد محکم به بادکنک ضربه بزند تا خریدار، خاطرش جمع شود که بادکنکی که می‌خرد به قول خودش حالا حالاها«بِتِرک» نیست. باوجوداینکه هشدار داده اما یکی، دو نفر حسابی ترسیده‌اند و چپ‌چپ نگاهش می‌کنند.

همه قوانین جالب یک مرد دستفروش

فروشنده‌های دیگر همین‌طور در حال تبلیغ محصولاتشان هستند که خانم سالمندی با پشت انگشت اشاره، پیشانی‌اش را محکم فشار می‌دهد، معلوم است که همهمه کلافه‌اش کرده است. به مجید نگاه می‌کنم که دست و شانه‌هایش را جمع کرده و بی‌خیال فروش اجناسش شده، اسمش را وقتی متوجه می‌شوم که خانمی که گویی مدت‌هاست از او خرید، می‌کند صدایش زده بود تا حوله بخرد. مرد جوان همین‌که در مترو باز می‌شود به‌سرعت خودش و بساطش را با گفتن «یالله، خواهرا اجازه بدین…» از واگن بیرون می‌کشد. قطار به مسیرش ادامه می‌دهد، مشتری قدیمی آقا مجید، می‌گوید: «اخلاق خاصی داره. خیلی شیرپاک‌خورده است. واگن زیادی شلوغ بشه، جنس نمی‌فروشه و پیاده می‌شه. هشت سالی است که می‌شناسمش و خرید می‌کنم. یک‌بار گفتم همه دنبال شلوغی هستند تا بهتر فروش کنند، شما پیاده می‌شوی! گفت اگر تنم به کسی بخوره یا کسی به خاطر من معذب بشه، آن درآمد نه برکت داره نه خیر. چند بار هم دیدم توی ایستگاه سجاده پهن کرده و نماز می‌خوانه. خدا مردهایی مثل او را زیاد کنه!»

***روایت چهارم

حقی که از دست دادی، از دست دادی

ازدحام مترو «ارم سبز» خیلی زیاد است. «تئاتر شهر»، ایستگاه ترانزیتی است برای خودش؛ به ازای هر مسافری که پیاده می‌شود، سه نفر می‌خواهند سوار شوند. ناگهان مردی میان‌سال و موسفید به‌زحمت خودش را از زیردست خانم‌ها رد می‌کند و سوار می‌شود. صدای چند خانم درمی‌آید. خانم محجبه با لحنی جدی اما کلمات محترمانه اعتراض می‌کند که: «پدر من! این‌همه واگن برای آقایان هست چرا اینجا سوار شدین؟ الآن هم شما معذبی هم ما.» دور پیرمرد را سه خانم گرفته‌اند. همین‌که اعتراض زن جوان را می‌شنوند و می‌بینند که چند نفر دیگر هم آماده انتقاد شده‌اند، قبل از اینکه بحث جدی شود، می‌گویند که این آقا با ماست، فامیلمان است و در تهران غریب. جایی را نمی‌شناسد. ترسیدیم اگر واگن آقایان سوار بشه، اشتباه پیاده  و گم بشه. ما هم که رومون نمی‌شد، واگن آقایون سوار شویم.»

زن میان‌سالی همین‌که یک صندلی خالی می‌شود، «پدر جان»، «پدر جان» گویان پیرمرد را هدایت می‌کند برای نشستن روی صندلی تا ایستاده‌ها کمتر معذب شوند. بحث روز جامعه در واگن داغ است. صحبت درباره گشت ارشاد، حجاب و شلوغی‌های اخیر جامعه. دختر جوانی که شالش روی دوشش افتاده می‌گوید: «حالا همه چیز جامعه درست شد که گیر دادن به این غریب…» خانمی مانتویی از پشت سر با ناراحتی می‌گوید: «این‌که نشد، دلیل! چون فلان موضوع درست نیست، بقیه را هم خراب کنیم. درستش این بود که سوار اتوبوس یا تاکسی بشن. این‌جوری حق بقیه هم ضایع نمیشه. این بنده خدا را نمیگم اما خودم کم ندیدم آقایونی که این روزها با همین ترفند که غریبیم وارد واگن زنانه میشن…» درست است که همیشه استثنائاتی هست اما جمله بعدی آن خانم هم حسابی درست هم عمیق است: «حقی که خودمان از دستش بدهیم، دوباره به دست آوردنش گاهی محالِ…»

***روایت پنجم

واگن آقایان فقط کمی آن طرف‌تر!

مردی میان‌سال با ظاهری موجهه و مرتب در ایستگاه مترو درست محدوده ایستگاه بانوان ایستاده است. از ظاهرش پیداست، فردی تحصیل‌کرده و امروزی باشد. قسمت انتهایی سالن مترو، گوشه دنجی است که گعده گاه بانوان دست‌فروش هم است. از تعدد بانوان مسافر و دست‌فروش هم پیداست که آنجا محدوده واگن‌های ابتدایی مترو و مخصوص بانوان است. چند خانم مانتویی باحالتی متعجب که مگر می‌شود، مردی با این مشخصات نداند که این قسمت مخصوص حضور بانوان است؟ چند باری نگاهش می‌کنند. مرد به عقب برمی‌گردد تا از روی تابلوی اعلام مسیر، راهش را پیدا کند. دختری جوان و چادری، بی‌خبر از همه‌جا از قسمتی که ایستاده، جابجا می‌شود و دقیقاً جایی که مرد، ایستاده بود می‌ایستد. مرد زمانی که مسیرش را از روی تابلو خوانده برمی‌گردد اما می‌بیند که جایش نفری دیگر ایستاده. کمی مکث می‌کند و می‌رود. درب واگن آقایان فقط چند قدم آن‌طرف‌تراست. این یعنی مسیر و فاصله اصلاً آن‌قدر دور نبوده که مرد نتواند برود یا نگران آن باشد که مبادا در این فاصله، قطار بیاید و با طی این مسیر جا بماند. فاصله تنها چند قدم است که طی کردن آن چند ثانیه هم وقت نمی‌گیرد. همین‌که دختر جوان سوار واگن می‌شود. یکی از همان خانم‌ها می‌گوید: «چه چپ‌چپ به شما نگاه می‌کند آن آقا!» دختر جوان با توضیحات آن خانم‌ها تازه متوجه ماجرا می‌شود و چیزی نمی‌گوید.

عصبانی‌ام چون از حقت دفاع کردی؟!

یکی از همان خانم‌های مانتویی می‌گوید: «الآن از وقتی توی جامعه درگیری شده و این اتفاق‌ها پیش‌آمده، یه عده انگار به‌عمد می‌خوان با همه‌چیز مخالفت کنن. خداوکیلی بعضی اتفاق‌ها معمولی نیست، کمی مشکوک به نظر می‌رسه. چرا قبل از این ماجراها آقایون انقدر اصرار نداشتند توی واگن خانم‌ها سوار بشن. خانمی هم اگر معترض بشه اون آقا ساکتِ و یکی، دو خانم شروع می‌کنن چنان به دفاع کردن از اون و متهم کردن خانم‌های دیگه و ماجرا را بی‌ربط به سیاست، ربط میدن که اگر کسی هم مخالف بود، ساکت بمونه و حرفی نزنه. بعضی وقت‌ها هم که بدتر! با هوار هوار حمله می‌کنند به کسی که انتقاد کرده به خصوص اگر محجبه هم باشه. خواهرم محجبه است، چند دفعه‌ای این ماجرا برای ما پیش اومده…»

در حالیکه دختر جوان متوجه نگاه خشم‌آلود مرد میان‌سال در واگن مجاور شده، یک: «چی بگم واللهٔ می‌گوید و سکوت می‌کند. یکی دیگر از همان خانم‌ها می‌گوید: «تنها چاره‌اش این است که مأموران مترو خودشان مانع سوارشدن آقایون بشن. از طرفی آگه خانمی انتقاد کرد از هم دفاع کنیم. این‌همه واگن مخصوص آقایون هست، دو واگن هم اول و آخر قطار برای خانم‌ها باشه، مگه چیزی میشه؟» هیجان مسائل اخیر و فضای دوقطبی دامن زده‌شده، بانوان را در دفاع از حقوق همدیگر هم منحرف کرده و بعید نیست برخی دانسته یا ندانسته، سوءاستفاده کنند. دختر جوان دیگری که گویا در جریان ماجرا بوده، در حالیکه مقنعه‌اش را مرتب می‌کند، چند جمله می‌گوید: «ما که حق قضاوت نداریم اما مگه فاصله این دو واگن چند قدم بوده که این آقا حوصله نداشته بره صف واگن خودشان. اگر هم عمدی نداره چرا این‌جوری نگاه میکنه آخه؟» نگاهی به چهره مرد می‌اندازم؛ حق‌دارند. همچنان این‌سو را نگاه می‌کند، همان‌طور خشمگین.  عصبانیت برای موفق نشدن در نفی یک حق؟!

***روایت ششم

چرا گاهی بقیه سکوت می‌کنند؟

مسافران ایستگاه شهدا منتظر آمدن قطار هستند. هنوز خط شلوغی نیست و در ساعت‌های مختلف می‌توان امید آن را داشت که صندلی خالی برای نشستن پیدا کرد. دو کودک دست‌فروش در حال گپ و گفت با یک دختر جوان هستند. در واگن باز می‌شود. پسری جوان وارد می‌شود و نزدیک دختر می‌نشیند. دختر، مقنعه‌اش را که روی دوشش افتاده، بالاتر می‌آورد؛ روی سرش. نگاهی متعجب به سمت چپ خودش می‌اندازد که امتداد واگن‌های بعدی است و اتفاقاً واگن آقایان خلوت‌تر از قسمت بانوان به نظر می‌رسد. بعد نگاهی معنادار به پسر جوان می‌اندازد که یعنی چرا وارد واگن خانم‌ها شده است؟ خانمی که مانتویی فیلی رنگ پوشیده که لباس فرم به نظر می‌رسد، طاقت نمی‌آورد و می‌گوید: «آقاپسر، چرا اینجا سوار شدی؟ قسمت آقایان که خلوتِ…» پسر جوان در حالیکه آدامسی که در دهان دارد را فوت می‌کند با رفتاری که اصلاً محترمانه نیست، می‌گوید: «الآن شما مسئول اینجایی؟ مترو عمومیه…»

خانم کارمند کوتاه نمی‌آید و می‌گوید: «عمومی بودنش را که همه می‌دانیم. این قسمت مال خانماست. واقعاً درست نیست که این‌جوری صحبت کنی.» چند خانم دیگر هم نشسته‌اند لام تا کام حرف نمی‌زنند. پسر آن‌ها را نشان می‌دهد و می‌گوید: «الآن شما مسئول حق همه‌ای؟‌ اون خانم‌ها چرا چیزی نمیگن؟ ساکتن…»

جسته‌وگریخته این بحث‌ها، یکی دو ایستگاه ادامه دارد. پسر جوان اسکیت بردش را زیر بغل می‌زند و پیاده می‌شود. خانم کارمند که به نظر می‌رسد، از سکوت خانم‌ها ناراحت شده، می‌گوید: «خانم شما که محجبه‌ای چرا حرف نزدی؟‌ پشت‌هم نباشیم و از حقمان دفاع نکنیم فردا باید منتظر هر رفتاری باشیم ها!» یکی از خانم‌ها می‌گوید که اصلاً متوجه نشده و دیگری می‌گوید که حوصله بحث ندارد: «من محجبه‌ام معمولی‌ترین کلمه‌ها را که می‌گویم یک عده قضاوت می‌کنند و بعضی هم گوشی به دست می‌خواهند فیلم بگیرند. خدا نگذرد از آن «مصی فتنه» که مردم را با موبایل روبروی هم قرارداده.»

همه انگ‌هایی که به مدافع حق می‌زنند

بحث گرم شده و به نظر می‌رسد، جمله‌های خوبی در حال ردوبدل شدن است. خانم چادری می‌گوید: «گاهی ما را طوری قضاوت می‌کنند که انگار چون نفعی از نظام می‌بریم، محجبه‌ایم. من مادرم، مادربزرگم، مادر مادربزرگم محجبه بودند. حجاب اعتقاد دیروز و امروز ما که نیست. این‌همه قضاوت از کجا می‌آید آخِ! توی همین خانواده خود ما دخترخانمی را داریم که اصلاً محجبه نیست. خیلی خانواده‌ها الآن این‌جوری هستند. این آزادی پوشش و عقیده نیست؟» خانم کارمند که باحوصله گوش‌داده به حرف‌ها در حالیکه آماده می‌شود برای پیاده شدن، می‌گوید: «وای از روزی که بخواهی قطار بگیری برای مسافرت و ببینی هم کوپه‌ای‌ات آقا باشد، چرا؟ چون یک روزی خانم‌ها برای دفاع از همین حقوق ساده خودشان هم کوتاه آمدن. حرفتون قبول اما خودمان باید حواسمان به حقوقمون باشه.» زن محجبه با اندوه عمیقی می‌گوید: «روزهای بدیِ واقعاً، هر حرفی بزنی انگ مخالف #زن_زندگی_آزادی بودن را به تو می‌چسبانن در حالیکه قدم‌به‌قدم خودشون حق خانم‌ها لگدمال می‌کنند.»

تعریفی افلیج از آزادی و حق

جمله قابل‌تأملی است به سوءاستفاده‌هایی که ممکن است از یک هیجان و خشم مدنی شود و مسیر یک مطالبه را منحرف کند، فکر می‌کنم. به خشم‌های خشن، سکوت‌های نه از سر ترس که از سر خستگی و پرهیز از درگیری و قضاوت شدن. واگن بانوان برای خانم‌هایی است که باردارند، سالمندند، می‌خواهند نوزادشان را شیر بدهند، خسته‌اند و دلشان می‌خواهد کمی روی صندلی آزادتر بنشینند، بانوانی که دلشان نمی‌خواهد همسفرشان یک مرد غریبه باشد هرچند محترم یا هموطن. این نگاه، این دغدغه چرا باید در تعریف آزادی بانوان، تناقض برداشت شود و گروهی از بانوان ناچار سکوت اختیار کنند چون وقتی می‌خواهند از حقشان دفاع کنند، عده‌ای سرکوبشان می‌کنند. یک جای این آزادی، این اجتماعی شدن بسیار می‌لنگد، نقص دارد، افلیج است…

پایان پیام/گزارش خبری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

محدودیت زمانی فراتر رفت. لطفا یک بار دیگر کپچا را کامل کنید.