ثروت، به ذات خود، نه خوب است و نه بد. ابزاری است که میتواند دروازههای آزادی، رشد و تاثیرگذاری را بگشاید. اما چه تلخ است دیدن کسانی که این ابزار قدرتمند را در دست دارند، اما ذهن و قلبشان در زندانی تنگ و تاریک اسیر است: زندان فقر ذهنی و بلای چشم و هم چشمی .
این افراد، با وجود حسابهای بانکی پررقم، روحی گرسنه دارند. گرسنهی تایید، گرسنهی دیده شدن، گرسنهی اثبات برتری خیالی. ثروتشان نه وسیلهای برای زندگی غنی، که سلاحی برای جنگ در نبردی پوچ میشود: نبرد نمایش.
برند، بت جدیدشان است:
ارزش یک کالا نه در کیفیت یا کارایی، که در لوگوی آن و حسی که در چشم دیگران ایجاد میکند، برای آنان تعریف میشود. حال در موازی این گروه، پدیده ای است با عنوان چشم و هم چشمی. ماشین جدیدتر همسایه، ساعت گرانقیمتتر دوست، سفر لاکچریتر آشنایان… هر یک تیری است به قلب آرامش ناپایدارشان. باید از آن پیشی گرفت، باید “پیش” بود، حتی اگر معنایش قرضهای هنگفت یا خالی کردن حساب برای چیزی کاملاً غیرضروری باشد. چشماندازشان محدود به ویترین دیگران است: تمام نگاهشان به بیرون است. به داراییها، ظواهر و نمایش زندگی دیگران. “دارند، پس من هم باید داشته باشم” شعار نانوشتهی ذهنشان است. عمق، معنا، تجربههای اصیل و رشد شخصی، مفاهیمی گنگ و بیارزش در برابر هیاهوی نمایش مالکیت هستند.
آبرو در نمایش، نه در منش:
برایشان “آبرو” نه در صداقت، شرافت و کمک به دیگران، که در توانایی خرید آخرین مدل گوشی یا برگزاری مراسمی آنچنانی تعریف میشود. هزینههای سرسام آور برای عروسیها، مهمانیهای تجملاتی و کادوهای غیرمعمول، نه از سر سخاوت، که از ترسِ “کمتر دیده شدن” سرچشمه میگیرد.
اما کلام آخِر: ثروتی که میتوانست بالهای پرواز باشد، به زنجیری سنگین تبدیل میشود. آنها در قفسی طلایی گرفتار شدند؛ قفسی که خود با دستان خود و از روی ناآگاهی از معنای واقعی ثروت و زندگی غنی، ساختهاند. پول دارند، اما آزادی، آرامش، رضایت درونی و غنای روحی را ندارند. فقر ذهنیتشان، گنجینهی ثروت مادیشان را بیارزش میکند. ثروت واقعی، آزادیای است که از دل امنیت مالی و استقلال ذهنی زاده میشود. آزادی از قیاس، آزادی از ترس قضاوت، آزادی برای انتخاب مسیری که با ارزشهای درونیمان هماهنگ است، نه با نمایش زندگی دیگران. تا زمانی که ثروت صرفاً ابزاری برای پر کردن خلأهای درونی از طریق نمایش برای دیگران باشد، صاحب آن، ثروتمندی با روحی فقیر باقی خواهد ماند.